
محمود فخرالحاج
چقدر می توان خدا را شکر کرد که این توانایی را در من نهاد تا بتوانم عشق و علاقه ام را به تیم محبوبم از طریق این قلم ابراز کنم.. قلمی که در روزهای شادی تنها مونس من بوده است و در روزهای غم توانسته حتی مرا از ناراحتی در بیاورد.. این قلم شده یاری برای تمامی زمان هایم… قلم و کاغذ که این روزها شاید جای خودش را به کیبورد و صفحه نمایش کامپیوتر داده است و گاهی هم با کیبورد و صفحه نمایش تلفن همراه.. اما همچنان همان لذت را می دهد، همان عشق و علاقه همچنان پابرجاست.
نوشتن در وصف تو چقدر زیباست، چقدر دلنشین است… نوشتن برای تو، از تو گفتن، از تو سرودن، از تو خواندن، و از تو عشق ورزیدن..
نمی دانم چند سال گذشته است حسابش حتی از دستم هم خارج شده است، آن پسر نوجوان عاشق انشا و عاشق نوشتن امروز به جوانی تبدیل شده است که پس از دو سه دهه همچنان با همان انشای دوران نوجوانی اش می نویسد، همچنان هوادار است و قلم هواداری اش را دارد و می نویسد.
نه خبرنگار است و نه نویسنده ورزشی است، همچنان هوادار است و نوشته هایش به شدت بوی هواداری می دهد.. با بردهای تیم محبوبش قلمش پر می شود از شور و شوق و امید و با شکست های تیم محبوبش قلمش هم انگار غم دارد، سخت می نویسد، با اشک می نویسد، با حسرت، شاید هم گاهی با ناامیدی.. اما این قلم همچنان صاحبش را دوست دارد، این قلم همچنان عاشق نوشتن است.
نوشتن در وصف استقلال بسیار لذت بخش است، نوشتن از خوبی های محبوب، نوشتن از خاطره ها، هر روزی که می گذرد، هر بازی که شروع می شود و به پایان می رسد، هر فصلی که شروع می شود و با پایانی خوش و گاهی پایانی ناخوش تمام می شود، از جام هایی که به دست آمدند، از جام هایی که از دست رفتند.. از اشک ها و لبخندها…
نوشتن در وصف تو عجیب چه لذت بخش است و هیچگاه هم قدیمی نمی شود، نه قدیمی می شود و نه خسته کننده، و نه یکنواخت و نه پیچیده… نوشتن در وصف تو عشق میخواهد و علاقه.